در جستجوی کلید

روزی شخصی، در خیابان به دنبال گمشدهای از این سو و به آن سو می گشت.

دوستی به او رسید و گفت که دنبال چه می گردی؟

وی در جواب گفت: که دنبال کلید می گردم.

دوستش پرسید: کلید حدودا کجا افتاده ؟ تا همان حوالی را جستجو کنیم!

آن شخص پاسخ داد: در خانه افتاده است.

دوستش سوال کرد: پس چرا اینجا به دنبالش می گردی؟

او گفت: چون در اینجا نور بیشتری وجود دارد!

داستان خنده آوری است ولی واقعیت آن است که ما با زندگی هم به همین نحو برخورد می کنیم.

ما همیشه خوشبختی خود را در خارج از وجود خود می جوییم و منابع بیرونی را سبب خوشبختی می دانیم، در حالیکه تمام جوابها در خود ماست.

ضمنا این داستان ، شاهد خوبی بر این امر است که در بسیاری موارد ما بر روی آشناترین و ساده ترین راه حل ها پا فشاری می کنیم در حالی که ممکن است کلید حل مشکل، نه تنها درکوچه روشن نباشد، بلکه درتاریکی و خفا بایدبه دنبال آن گشت.